من یک مشکلی دارم ...
ول کردن بلد نیستم . اینقدر پیله میکنم که یا درست شود یا خراب شود . وقتی خراب میشود تقلا میکنم که درست شود باز یا درست میشود یا بازهم خراب و خرابتر میشود. وقتی خراب شد روی ویرانه های آن چیز مینشینم اینقدر گریه میکنم تا از حال بروم 
وقتی به هوش میآیم یک مشت خاطره دارم که تهش تلخ است 
هربار زهرماری را تا تهش میروم لحظه خوب و خوش میروند و ناگهان زهرمار شروع میشود باز گریه گریه گریه 
همیشه اینطور بوده 
درس و دانشگاه و رفیق بازیام و کار
همیشه از سر افراط و تفریط همه چیز را خراب کردم 
خدایا منو از بندگی افراط و تفریط در بیار ممنون